محل تبلیغات شما



دیدمت چشم تو جا در چشم‌های من گرفت
آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت

آن‌قَدَر بی‌اختیار این اتفاق افتاده که
این گناه تازه‌ی من را خدا گردن گرفت

در دلم چیزی فرو می‌ریزد آیا عشق نیست؟
این‌که در اندام من امروز باریدن گرفت

من که هستم؟ او که نامش را نمی‌دانست و بعد
رفت زیر سایه‌ی یک مرد» و نام زن» گرفت

روزهای تیره و تاری که با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده‌ای روشن گرفت

زنده‌ام تا در تنم هُرمِ نفس‌های تو هست
 فقط باید ترا از من گرفت

 


کلا هیچی یادم نیست نصف خوابم صبح همون روزی که خوابتو دیدم یادم رفت یه خوردشم که دیر شد نتونستم بنویسم پرید، فقط تنها چیزی که تو اکثر خوابهام مشترک و وجه تشبیه دارن اینه که من اغلب تو رو از یه فاصله دور میبینم، و بیشتر جلو خونتون از دور تو رو زیرنظر دارم، یامنتظر امدنتم یا نگران یه خبر یا اتفاقی که به تو مربوط میشه هستم که از دور و نمای لانگ شات  گرفته شده.

بیچاره دلم، همیشه به ناچار تو رو از دور دیده، تو رو از دور خاسته، تو خواب هم که ببینم همیشه از دور میبینمت، وقتی میبینم همش نگران رفتنتم، دلهره دور شدنت رو تو خواب هم به دل دارم و گم کردنت.

من خیلی از این صحنه ها هم تو خواب و هم تو بیداری از تو دارم، مضطربم و چشم از در خونتون برنمیدارم، امد و رفتی هست و تو میای و میری دیگه هم تو رو نمیبینم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها